جدول جو
جدول جو

معنی رز کر - جستجوی لغت در جدول جو

رز کر
ریزکننده، خرد کننده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ رَ)
نصیحت کردن. پند دادن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
شکافته شدن. (آنندراج) :
ره از تبخال پی شان لرز می کرد
زمین تا گاو ماهی درز می کرد.
زلالی (از آنندراج).
، کنایه ازفاش گردیدن و آشکار شدن. (از برهان).
- درز کردن مطلبی، به گوشها رسیدن آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). بروز کردن. داستان شدن. به دهنها افتادن. برملا شدن:
ز چاک پیرهن صبح درز کرد آخر
که شب چه داشته در زیر طیلسان جفا.
قدسی (از آنندراج).
آنچه پنهان کرد با دل گوهر دندان او
درز خواهد کرد آخر از لب خندان او.
تأثیر (از آنندراج).
، دوختن درز پارچه یا جامه. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، در اصطلاح نجاری، صاف و صیقلی کردن کلفتی دو تخته یا چوب است به نحوی که چون روی هم قرار دهند کاملاً دو سطح بر یکدیگر مماس شود، آنگاه با سریشم آن دو را بر یکدیگر بچسبانند و بصورت یک قطعه درآورند. معمولاً تخته های رویۀ میز و نظایر آن را درز می کنند و می چسبانند و آنگاه روی میز می اندازند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ کَ دَ)
لرزیدن از سرما. مرتعش شدن بدن از سرما یا تب. نوبه کردن
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ نَ / نِ شُ دَ)
خراب کردن و از کار انداختن قفل و جز آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از رز بر
تصویر رز بر
افزاری که بدان درخت رز را تراش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
آشکار شدن فاش گردیدن: عاقبت مطلب درز کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرز کردن
تصویر اندرز کردن
نصیحت کردن پند دادن توصیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرز کردن
تصویر لرز کردن
لرزیدن بر اثر سرما یاتب
فرهنگ لغت هوشیار
زیور بخشیدن نگارین کردن گلدوزی کردن نقش و نگاردادن (بپارچه)، زینت دادن مزین ساختن و چون برقد این عذرای مزین چنین دیبای ملون بافته اند بنام و القاب همایونش مطرز کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
((~. کَ دَ))
فاش شدن راز یا خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرز کردن
تصویر لرز کردن
((لَ. کَ دَ))
لرزیدن بر اثر سرما یا تب
فرهنگ فارسی معین
مسلم ساختن، قطعی کردن، ثابت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مکان بلندو صخره ای کوه که حالت ریزش داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی